کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

تو

تو که باشی همه چیز آرام است.این را خیلی وقت پیش فهمیدم.اما هنوز نمی فهمم چرا هیچ چیز آرام نیست.

لطف

لطف که از حد بگذرد 

                             ابله خیال بد کند!

به او که می خواند

اینجا و تمام اماکن زندگی ما به خاطر شما باز مانده هنوز.والا صاحب خانه خیلی وقت است حکم تخلیه را زده توی صورتمان!

فرمولاسیون موفقیت

هزار راه نرفته،هزار کار نکرده، و هنوز امید به آینده!اینه فرمول بلدوزر بودن!

چی بگم!

نمی دونم بگم خدا لعنتت کناد یا خیرت دهاد در آن دنیای دیگر!(کدام دقیقا؟) ولی این تئوری فروشگاه لباست خیلی وقت است که ما را سپوخته!دسته چهارم را اضافه کن.من به بودن اینجا شک دارم!

شیخ ما در سفر است

شیخ العرفا،فقیر الضعفا،کثیر الحرفا،مدتی است از نفخ رنج می برد.مریدی پرسید یا شیخ چه شد که این شد؟

آن بزرگ مرد که تنش سالم و روحش خیس باد ،پاسخ بداد:چندی پیش برای اثبات برخی از مسائل از جمله لزوم استفاده از پای راست در مستراح برای طهارت به دانشگاه هاروارد شدم،آنجا بود که جمعی از دانشجویان ما را به طعام دعوت نمودند.ما هم رویشان را زمین نیانداخته تا توانستیم خوردیم.نگو نامردان روزگار سگ داغ کرده به خورد ما داده بودند! 

استاد در جمع دانشجویان دانشگاه هاروارد  

در جمع دانشجویان هاروارد 

 

 

استاد در دیدار از منتخبان باشگاه ب/چ/ه/ب/ا/ز//ا/ن هاروارد

تخت من

باتلاق تختم،۵/۴ صبح،دنیای پشت پلکم هنوز بی انتهاست.

قسمت بد

بدترین زمان زندگیت زمانیه که تنها ناراحتیت این باشه که چرااز هیچ چیز ناراحت نمی شی!

واقعا چرا؟

چرا هر اتفاقی که آرزوش رو داشتم واسم میوفته خوشحالم نمی کنه؟انگار که اونو سالهاست که داشتم!

آلزایمر

جدیدا دچار فراموشی از نوع حاد شده ام!انگار کن ۱ شیشه ودکا بزنی آنوقت سعی کنی بیاد بیاوری تاریخ تولد اولین دوست دخترت/پسرت ، کی بوده!

شیخ و شیاف

شیخ را دیدند آینه بدست در کوچه و برزن می دود. 

گفتندش یا شیخ تو را چه می شود؟ 

گفت:شیاف فرو کرده ام! 

گفتند یا شیخ این چه شیافی است که اینگونه شما را به مد مد(تکاپوی خودمان) انداخته؟ 

گفت :شیاف صداقت است.برای عملکرد بهتر مجبورم ۵ تا ۵ تا شیاف کنم! 

-------------------

ما معمولی تر از آنیم که در چشم جهانیم

خود فراموشی

کلا مرض زندگی من همیشه همین بوده!خودم را فراموش کردم....

لعنت!همه چیز را دیدم ،همه جا را!خودم را نه!

قاعده ی کلی!

پاییز همیشه استرس دارد!این یک مقوله کلی است!

فزقون زندگی یا زندگی فرقونی؟

درست نمی دونم خوشی رو با فرقون می ریزن تو زندگی یا زندگی رو با فرقون می ریزن تو خوشی!

انتخاب

این فروشگاه هم چیزی برای انتخاب نداشت یا شیخ!

من این همه نیستم!

روزی شیخ در مکتب نشسته و کمر همت بسته و کتب غریبه را دسته و جوراب خود را شسته بود که مریدی نزد او آمد.مرید سراسیمه و آشفته حال بود.شیخ بی درنگ پرسید:رفتی پیش ممد گودزیلا؟*   

مرید پاسخ بداد:مباد یا شیخ!ما گذاشته ایم کنار این قبیل چیزها را! 

شیخ گفت:پس تو را چه می شود!؟ 

مرید گفت:مرا نمی هلند! 

شیخ با تعجب گفت:چی کاره؟ 

مرید گفت:یا شیخ مرا مجموعه ای پند ده که مرا به در مکتب شیخ اعظم به کار آید!در غیر اینصورت مرا نخواهند هلید! 

شیخ گفت:آها!و دست بر تنبان برده پاکتی بهمن د.و.د.و.ل در آورده و با کبریتی روشن کرده و کامی بگیرانده و گفت: 

1-حواست باشد طوری زندگی کنی که هر وقت برگشتی راه آمده را نگریستی قاطی نکنی!نروی یک گوشه بشینی الکی وبلاگ آپ کنی! 

2-حواست باشد که انسان همیشه آنچه ندارد، نمی خواهد دیگران هم داشته باشند. 

3-یادت باشد که هر که هرچه گفت مهم نیست.خودتو عشقست لوطی!  

------------------------------------------------------- 

*ایشان آشان نیستند.صرفا به جهت اسم جالبشان آمده اند اینجا!

رحم کن!

ما که پیدا نکردیم محله ی عاصفشان را، چه رسد به درشان و خاک درشان!شما بیا و عجالتا رحم کن!

التفات !

حتما تا الان خوب ملتفت شدی که هیچ چیز به هیچ چیز ربط خاصی ندارد.فکر کردن زیادی هم خوب نیست!

ارتباط پاییزو خاص بودن

درست یادم نیست چه حالی داشتم آن روزها!فقط می دانم که خاص بودند روزها و سالهایی که گذشتند و من عوض شدم!یک نشانه اش همین آهنگ است که دیگر گریه نمی کنم با شنیدنش!

۳

چشمانت را ببند،حالا آرام بشمار ۱.....۲......۳   .هنوز ۳تا مانده!

حس بدون نام

رهایم نمی کند این حس بی نام و نشان که نمی دانم درست، کی و کجا . چگونه تجربه اش کردم برای اولین بار.از این حس هیچ چیز نمی دانم ،به طور حتم اما می دانم آزار دهنده است.

بیهوده

هراس های بیهوده!

از چیزی که هیچ وقت نبوده!

ترازوی عقل روی  19 به 5

اینو خوب تو کلت فرو کن!

بردار!

بردار نقابت را بگذار صورتت کمی هوا بخورد!

یاد تو

من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم

زیر این سقف کبود

زیر این سلطه ی سنگین سکوت

اگر از یاد تو یادی نکنم...



تک و تنها به خدا می شکنم.


س.ا

تلاش!

چه تلاش مضحکی است وقتی بخواهی در مسابقه ی یک نفره اول شوی!

لعنت نامه!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یک روز عصر،بعد از چند ماه

بیا و هر ماهی،دو ماهی ،نگران هیچ چیز نباش!

سهمیه ی سالانه

ای سهم 2 روزه ی من از هر سال ،ترسم از آن است که قبل از درک حقیقت تو، سهمیه ام قطع شود.

به بهانه ی یک حس بد

درست نمی دانم چرا وقتی بعد از مدتها به کام آخر سر می زنم و می بینم کسی- از آنها که می خواندمش و می خواندم-  مرکز توانبخشی ذهنش را بسته به روی خودش،قلبم تند می زند،مثل پیرمردی که اسم اموات را یک به یک خط می زند از دفترچه ی تلفنش.

به درخواست یک دوست-به دلخواه خودم

عذاب برگشتن به لذت آمدن می ارزد!این را  قطار ۵۰۰۰ تومانی ٬ ۱۲ ساعت زمزمه  کرد!

پدر بزرگ

خانه جنگلی ام لو رفته پدر بزرگ!کمک!

سمفونی انتظار

قطعا روزهای زیادی می گذرند به انتظار و خیال و سهم من از تمام این روزها فقط ۳ روز است در سال!و سال بعد ۴ روز و سال بعد ۳ روز و این ریتم ۴/۳ ادامه دارد کماکان! 

کارگزینی خاطرات

جدیدا نظریه ای بسیار مهم از خود در نموده ایم پیرامون زندگی که از این قرار است:

به نظر این جانب ما در خاطراتمان بخشی به نام گزینش نداریم!و این خیلی بد است.بدتر از آن ما حتی نمی توانیم اطلاعات گذشته مان را طبقه بندی کنیم!و مثلا بخشی از آنها را نشان هیچ کس ندهیم یا نشان همه بدهیم!یا بعضی افراد را بفرستیم بروند تصفیه کنند و گورشان را گم کنند از اداره ی خاطرات.بحث وقتی پیچیده تر می شود که متوجه می شویم ما حتی قادر به استخدام افراد اداره نیستیم!بحث پیچیده تر هم هست که دیگر حوصله ندارم توضیحش بدهم.باشد برای فصل بعد.

                                                                                   

                                                              مجمع الکلنگ فی عورت النهنگ،جلد 2،فصل 300

نام

بدترین حس حسی است که نتوانی برای آن نام پیدا کنی!آنوقت جواب چته! چیزی نیست جز نمی دانم.

شما کامل کنید.

مریدی به شیخ رسید و گفت:با شیخ ماتحت ما سوخته!راه در مان آن چیست؟ 

شیخ ،همچون کلینت ایستوود بهمنش را از  یک کنج لبش به کنج دیگر انتقال داده فرمود:از چه رو ماتحتت سوخته، ای فرخ لقا؟(در این لحظه برق خاصی در چشمان شیخ مشاهده می شد) 

مرید پاسخ بداد:چاکرتیم!چشمان مبارک زیبا می بینند.دلیل ماتحت سوختگی ما این است که ...

ترس از تو یا خودم؟

بعضی وقتا زندگیم شبیه تو می شه و دقیقا اون موقع است که واقعا می ترسم!

راه بی پایان

سیگار می کشم روی تمام خستگیهایم.هنوز تمام نشده.

پازل ذهنی!

لازم شد از مرد فانتزی منشمان تشکر کنم که با این ایده ی آهنگ پازل ذهنیمان را حل کرد.

ساندویچ مغز و زبان!

تکه تکه می شود مغزم زیر هجوم من.خوراک روحم این روزها ساندویچ مغز و زبان شده.

الله اکبر!

شیخ را دیدند که نیمه های شب به بالای پشت بام منزلش رفته و بهمن کشان الله اکبر می گوید!  

گفتندش:یا شیخ!شما هم به بنفش خال خال یشمی ها پیوستی؟ 

پاس بداد:مباد مارا که س/ی/ا/س/ی شویم. 

گفتند :پس این ندا آن هم نیمه شب از چه روست! 

گفت: در حالی که فکر می کردم بهمنم تمام شده در یکی از تنبان های قدیمی ام پاکتی پر از بهمن یافته ام و این خود نشان از یکی از معجزات الهی است!

در باب سختی ترک بهمن

مقوله شب مقوله ای بسیار عجیب است برای ما انسانهای جغد منش!و اعتیادی عجیب هم دارد!نشان به آن نشان که خود بنده ۶ سال است که در جهت ترک این عادت تلاش نموده ام و به جرأت می توانم بگویم ترک آن فقط یک درجه از ترک بهمن آسان تر است!  

مجمع الکلنگ ،فی العورت النهنگ(مجموعه سخنان شیخ)جلد چهاردهم.صفحه ۲۴۷،خط هفتم

پیامبران موضعی

کوتاه می آیند،تغییر می دهند مسیر زندگیت را و بعد می روند این پیامبران موضعی،و دست آخر تنها فایده اش این است که از احمدآباد یاد پاییز بیفتی!

خداحافظ یاکوزا

هیچ وقت فکر نمی کردم ترک چهار راه یاکوزا و زیر گذر ناکازاکی که محل سه ترکه سواری های من و مجید و محسن و هیکل بوده زمانی سخت باشد.خداحافظ ناکازاکی،خداحافظ بچه های سه راه یاکوزان.خداحافظ حاج رحیم ،شاید در مخیله ات هم نگنجد که دوغ های زمزم ات بهترین دوغ های دنیا بودند برای من و حتی آن همبرگرهای گوشت خرت.خداحافظ بچه های راسته ی آهن فروشی. 

خداحافظ یاکوزا   

 

---------------------------------------------- 

کام آخر از فیلتر:شاید دوستان آشنا با موقعیت یاکوزا تعجب کنند که چرا از میکائیل خداحافظی نکردم.خبر خوش آنکه میکائیل با ما به محل جدید آمده است.

هوای دونفره

دیشب هوا دونفره بود و ما بعد از مدت ها با عشق سالهای آنفولانزای خوکیمان گپ و گفتی کردیم . 

 شیخ هم در این میان از آنجا در حال عبور بود که به ناگاه برگشت و خطاب به ما گفت:  

"قبل از هرچیز به دنبال درست کردن آنچه باش که در خودت تخریب شده است."

آرامش استعاریک!

آرامش استعاره ای از چشمان توست ،  

- تو از جون این دنیا چی می خوای؟ 

- یک جفت چشم که فقط به من نگاه کنند!

مادر

آنقدر بزرگی که گاهی اوقات فکر می کنم خدا چقدر ندار بوده که فقط توانسته بهشت را زیر پایت بگذارد.

مختصر سوالی از متعال

خداوکیلی تو که بی نیازی حس نیازمندان را درک می کنی؟

بعضی

بعضی وقتها بعضی آدم ها هستند که بعضی ویژگی هاشان باعث می شود بعضی روزها حس کنی بهشان نیازداری

مختصر صحبتی با متعال!

متعال عزیز واقعا هیچ علاقه ای ندارم به اینکه در آن دنیا سر آن پل خر آدم ها را بگیرم که چرا به من مدیونند 

لطفا هر چه سریعتر ترتیبی اتخاذ کنید تا دیگر کسی به ما دینی نداشته باشد.  

با تشکر از حسن همکاری شما  

محمدرضا دقاق