کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

شما کامل کنید.

مریدی به شیخ رسید و گفت:با شیخ ماتحت ما سوخته!راه در مان آن چیست؟ 

شیخ ،همچون کلینت ایستوود بهمنش را از  یک کنج لبش به کنج دیگر انتقال داده فرمود:از چه رو ماتحتت سوخته، ای فرخ لقا؟(در این لحظه برق خاصی در چشمان شیخ مشاهده می شد) 

مرید پاسخ بداد:چاکرتیم!چشمان مبارک زیبا می بینند.دلیل ماتحت سوختگی ما این است که ...

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 04:53 ق.ظ http://shanc.blogsky.com

دیدیم همچون تویی با این روی و ظاهر آمده ما را نصیحت میکند!
مریدم که هستم
اما تا بکجا ما را با خود میبیری
آخرش چیست
هیچ فکر کردی وسط این جاده ممکن است بنزین تمام کنیم
کارت سوختت را آنجا میخواهی چه کنی!
حتی اگر کارت نیسان داشته باشی
باز هم بگویم!

خانوم معلم پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 09:39 ق.ظ http://www.anaaa.blogfa.com

موفق باشید

"گل"

ققنوس پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 02:42 ب.ظ http://parande-ye-atash.persianblog.ir

که اسیر بهمن نا تماتان شدیم
و اشتباها روی آن نشستیم

حسین شنبه 5 تیر 1389 ساعت 01:20 ق.ظ http://ialone.ir

این است که ...

شیخ نگاه عمیق تری می کند

مرید : اکنون که می اندیشم می فهمم که اشتباه میکردم شیخنا ، نسوخته. شاید خواب دیدم. اصلا بگذریم
و بدون اینکه پشت به استاد کند ( از سر ادب ) راه خروج پیش می گیرد.

کوریون دوشنبه 7 تیر 1389 ساعت 12:21 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

این ست که.. شما کامل نمی کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد