کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

مژده ای دل که وبلاگ پیدا شد! بند غصه از دلم وا شد!

شنبه-2.26 بامداد 

بعد چند سال و اندی ،کل کل سر پیدا کردن وبلاگ محمد کرم وبلاگ نوشتنو انداخت به جونم!از امروز شروع می کنم. 

از اونجا که الان فقط سیگار بهمن،منو سرپا نگه داشته هیچی به ذهنم نمی رسه که بنویسم.یه شعر می نویسم که اونم مال خودم نیست.ماله یکی از دوستامه.امیر هر جا هستی روحت شاد باشه!امیدوارم در اون دنیا با ایرج میرزا محشور بشی 

حریم خلوت من آن ایستگاه متروکی است 

که زیستگاه غم آلود مرد مفلوکی است 

پرندگان هم از اینجا گذر نکردند...آه! 

درخت باور من چوب از درون پوکی است.  

...................

چگونه دل ببندم به این و آن وقتی  

درون کالبد هر کدامشان خوکی است. 

سه روز بعد مرا سرد سرد می یابید 

اگر چه مردن با قرص مرگ مشکوکی است