من
چیزی در میانه آن شب های پر استرس سال پیش. این شب های برفی آن شبهای خوب نیامده.
+
نوشته شده در
2018/1/29
ساعت 18:5 توسط من |
عطرت
سوغات دستانم
خنده ات جانم
جانم ببین
چه قدر از تو جا مانده
که اینگونه زود
دلتنگ می شوم
+
نوشته شده در
2016/7/27
ساعت 23:54 توسط من |
همه می گویند
آدمیزادست دیگر
ولی همین آدمی زاد ها
یک روز مرا کشتند.
+
نوشته شده در
2016/7/6
ساعت 20:58 توسط من |
درآن دمان دیدنی که تو در دم منی و من دمیده در میان تو. همه شعر شهد، شهر میشود شروع شب تا تمام تو به تو به توی تنم فرو رود که فردا فروز دیگر فرا روی ماست.
+
نوشته شده در
2016/6/28
ساعت 21:9 توسط من |
مطالب قدیمیتر
پرسیدم از طبیبی،هیچ نگفت
همه می شمردند
و من حتی
پنهان هم نمی شوم
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
نوشتههای پیشین
بهمن ۱۳۹۶
مرداد ۱۳۹۵
تیر ۱۳۹۵
خرداد ۱۳۹۵
اردیبهشت ۱۳۹۵
اسفند ۱۳۹۴
بهمن ۱۳۹۴
آبان ۱۳۹۴
آذر ۱۳۹۲
آبان ۱۳۹۲
مهر ۱۳۹۲
خرداد ۱۳۹۲
فروردین ۱۳۹۲
اسفند ۱۳۹۱
آبان ۱۳۹۱
مهر ۱۳۹۱
شهریور ۱۳۹۱
مرداد ۱۳۹۱
اردیبهشت ۱۳۹۱
فروردین ۱۳۹۱
خرداد ۱۳۸۹
فروردین ۱۳۸۹
اسفند ۱۳۸۸
بهمن ۱۳۸۸
دی ۱۳۸۸
آذر ۱۳۸۸
آبان ۱۳۸۸
مهر ۱۳۸۸
شهریور ۱۳۸۸
مرداد ۱۳۸۸
تیر ۱۳۸۸
خرداد ۱۳۸۸
اردیبهشت ۱۳۸۸
فروردین ۱۳۸۸
آرشیو موضوعی
خودم
دیگران
روزگار غریبیست نازنین
گاه عکس
پیوندها
آواژیک
سیب زمینی خور ها
بلانش
پشت هیچستان
کودکِش
فرسودگی
دیالوگ ها ی ماندگار
پاییز بارانی من
پرونده ی متروک
دکتر رضا براهنی
BLOGFA.COM