کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

روز هفتم

و در روز هفتم در حالی که به تعطیلات آخر هفته رفته بود،پول را آفرید و گفت  این را بر شما نهادیم باشد که عده ای از شما از آن بهره ببرند و عده ای هم ماتحتشان بسوزد.آنجا بود که شیخ راشد  -علیهم روحه طیبه- فهمید «او» هم سیگاری است!چون حتما برای سوزاندن ماتحت فقرا فندکی کبریتی، چیزی دارد.

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 9 اردیبهشت 1388 ساعت 01:38 ق.ظ http://inak.blogsky.com/

سلام و تنپون سگ نر
کجاییی یره ؟
اون روز ، ششم بودنه هفتم
روز هفتم بالای پشت بوم ما بود
قاه قـــــاه ..

یک ذهن خطرناک چهارشنبه 9 اردیبهشت 1388 ساعت 02:43 ق.ظ http://pixoos.wordpress.com

ما، تجتمان سوخت...

داستان‌گو چهارشنبه 9 اردیبهشت 1388 ساعت 11:54 ق.ظ http://dastangooo.blogsky.com

قشنگ بود/.

کودک دو ساله چهارشنبه 9 اردیبهشت 1388 ساعت 10:50 ب.ظ

زمانی که کشتی های نجات رسیدند...ما سرمان را زیر آب میکنیم...ما غرق میشویم...ما عاشق دریاییم...!
هام هام!

به قول همین شیخ راشد:
به فاک فنا رفتگان جهانیم
به گا رفتگانیم،به گا رفتگانیم

کودک دو ساله پنج‌شنبه 10 اردیبهشت 1388 ساعت 12:24 ق.ظ

یه بزرگی میگفت:سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز...ولی حالا دیدی که به فاک رفت!
تقارب معنایی رو بیخیلی..برو تو کف موضوع اصلی که تخمی بودن ـ قضیس...!
هام هام!

اون بزرگ خود سعدی بیچاره بوده که ایضاْ اگر می دونست شعر خودش رو از قول یه بزرگی نقل می کنن احتمالا جای غزل و قصیده می رفت رپ می خوند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد