کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

فیلسوف!

در کتب غریبه اومده که عارفی مشعل در یک دست و کاسه ای آب در دست دیگرش داشت می دوید.یکی داد زد:هاااااااااااااااای یره!کجا می ری!بازیهای المپیک که هنوز اختراع نشده که تو مشعل بدست گرفتی!گفت می دونم.دارم می رم تا با مشعلم بهشت و آتیش بزنم و با این کاسه آب جهنم رو خاموش کنم.در هر حال رفت و رفت تا شب شد و این فیلسوف همونجور مشعل و کاسه بدست خوابش برد.ناگهان مشعل چپه شد و فیلسوف آتش گرفت!در همان حال سگی که داشت رد می شد اومدو از کاسه آب کمی نوشید و بعلت مشکلات کلیوی شاشش گرفت!و همونجا شاشید به جسد نیمسوز فیلسوف.

فیلسوف ناخواسته هم بهشت و آتیش زد و هم جهنم و خاموش کرد.اینم نکته اخلاقیش!

نظرات 4 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 2 اردیبهشت 1388 ساعت 01:48 ب.ظ http://inak.blogsky.com/

والا این تجربه ی بودار که فرمودید برای برادر علیرضا رخ داد و من و جنابعالی از درک فلسفی آن غافل ماندیم
در موردپستت هم باید بگم از نظر روایی خیلی پیشرفت کردی دیگه باید زیرلنگی بگیرم واست ظاهرا

سیگارچی چهارشنبه 2 اردیبهشت 1388 ساعت 02:34 ب.ظ http://sigar.blogsky.com

و پرسیدم "یا شیخ ان گورا که ما می نوشیم تلخ وش از حمایل شیرین جنت است یا لبالب از رود شیر و عسل در بهشت" گفت "خفه شو و شرابت را بخور چقدر حرف میزنی دادم که نگویی بعدا تنها خور بودم"

کودک دو ساله چهارشنبه 2 اردیبهشت 1388 ساعت 08:05 ب.ظ

و دیگر هیچ!همین!
هام هام!

Sinaa پنج‌شنبه 3 اردیبهشت 1388 ساعت 04:40 ب.ظ

it was great!!! ama midooni ke bazihaye olampic chan hezar sali ghedmat dare!!!!! :p

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد