ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
در کتب غریبه اومده که عارفی مشعل در یک دست و کاسه ای آب در دست دیگرش داشت می دوید.یکی داد زد:هاااااااااااااااای یره!کجا می ری!بازیهای المپیک که هنوز اختراع نشده که تو مشعل بدست گرفتی!گفت می دونم.دارم می رم تا با مشعلم بهشت و آتیش بزنم و با این کاسه آب جهنم رو خاموش کنم.در هر حال رفت و رفت تا شب شد و این فیلسوف همونجور مشعل و کاسه بدست خوابش برد.ناگهان مشعل چپه شد و فیلسوف آتش گرفت!در همان حال سگی که داشت رد می شد اومدو از کاسه آب کمی نوشید و بعلت مشکلات کلیوی شاشش گرفت!و همونجا شاشید به جسد نیمسوز فیلسوف.
فیلسوف ناخواسته هم بهشت و آتیش زد و هم جهنم و خاموش کرد.اینم نکته اخلاقیش!
والا این تجربه ی بودار که فرمودید برای برادر علیرضا رخ داد و من و جنابعالی از درک فلسفی آن غافل ماندیم
در موردپستت هم باید بگم از نظر روایی خیلی پیشرفت کردی دیگه باید زیرلنگی بگیرم واست ظاهرا
و پرسیدم "یا شیخ ان گورا که ما می نوشیم تلخ وش از حمایل شیرین جنت است یا لبالب از رود شیر و عسل در بهشت" گفت "خفه شو و شرابت را بخور چقدر حرف میزنی دادم که نگویی بعدا تنها خور بودم"
و دیگر هیچ!همین!
هام هام!
it was great!!! ama midooni ke bazihaye olampic chan hezar sali ghedmat dare!!!!! :p