-
بولدوزرها هم گریه میکنند!
شنبه 10 آذر 1397 22:43
گاهی اوقات دلم تنهایی میخواد... برم یه گوشه، برای خودم، تنهای تنها، گریه کنم، خودمو خالی کنم. نه اینکه دور و برم آدمایی باشن که دوسشون نداشته باشما، نه! فقط مساله اینه که حس میکنم اگر جلوی اونا ضعیف باشم، اوضاع از اینی که هست بدتر میشه. شایدم واسه همینه که بقیه بهم میگن بولدوزر... گاهی اوقات دلم واسه بولدوزرا میسوزه،...
-
پاتوق قدیمی
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1396 15:27
اینجا یه کنج خلوتیه که نوشتن توش یه حس عجیب غریبی داره. مثل این می مونه که بعد مدت ها بری یه پاتوق قدیمی و همه رفیقات مرده باشن. یا مثلا بری کاژره ببینی شده سوپر مارکتی.هیچ کسم نیست.
-
غلط زیادی
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1396 14:33
در زندگی ، تصمیمات و حرفهای زیادی هستند که به مرحله عمل نمی رسند.به اینا می گن غلط زیادی.این غلطای زیادی رو تا یه جایی آدم انجام می ده.از اون به بعدش اگر حرفی بزنی یا تصمیمی بگیری و انجام ندی، باختی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 آذر 1395 14:30
یقین دارم که مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است...یقین دارم که در سایه نشسته است و به ما می نگرد... و همه می دانیم... اسد اکبری.یکی از اسطوره های زندگیم رفت! و من فقط به این امید دارم که دنیای دیگه ای باشه! تا دوباره ببینمش و بهش بگم چیزهایی رو که باید میگفتم و نگفتم... یقین دارم که روزی از خواب بر خواهم خواست...
-
اوضاع پیچیده!
چهارشنبه 7 آبان 1393 00:14
اوضاع گاهی اوقات پیچیده تر از اونی می شه که ما انتظارش رو داریم.مثال خوبی می زد یه دوستی. می گفت فرض کن یه عمر به واسطه ی یه نقشه ی یه کوهو بکنی که به گنج برسی.بعد یهو یکی بیاد بهت بگه : ای بابا اسگل این نقشه سرکاریه.اینو من خودم الکی درست کردم.اونجاست که یکم اوضاع پیچیده می شه. پ . ن : هر چند اگر به من باشه بازم تا...
-
مومن
یکشنبه 18 اسفند 1392 05:51
می گن مومن از یه سوراخ دوبار گزیده نمی شه! اون موقعی که بهم گفت *س نگو مومن، نباید باورم می شد که مومنم! باید می دونستم که این سوراخس که ما داریم ازش گزیده می شیم هی ، می تونه راحت تر از این حرفا بسته بشه! تمام! بعضی آدمها رو باید همین طوری، با همین تمام! گفتن از زندگی شوت کرد بیرون، تمام...
-
آهسته
دوشنبه 25 آذر 1392 23:28
آهسته تر,من ناتوانم...
-
اعتراف
دوشنبه 25 آذر 1392 00:25
چهار سال از تاسیس این جا می گذره!و تا 3 4 ماه دیگه 5 سال!یه اعتراف بزرگ باید بکنم!من هنوز خوابم! ویقینم گاهی اوقات جاشو به شک می ده! اگه بیدار نشم چی؟
-
اصول
چهارشنبه 8 خرداد 1392 21:10
اصولا نک و نال و این حرفا راه به جایی نداره.در عوض رک و راست بودن خیلی خوبه!هر کسی هم که می خواد ناراحت شه بهتره بره به درک.بله...
-
کنار اومدن
جمعه 17 آذر 1391 19:51
کنار اومدن با بعضی ها انقدر سخته که بعضی وقتها تو فانتزی هام نبودنشون رو تصور می کنم...
-
اینک،اینجا...
جمعه 17 آذر 1391 02:34
اینجا اساسا غم و غصه دارد.مثل حیاط خانه ای که در آن کودکی ات را می گذرانی.هیچ چیز ناراحت کننده ای نیست.اما غصه...فراوان...
-
هر کی!
دوشنبه 24 مهر 1391 01:02
به طور ما خورد یهو بی پول شد!
-
زمان:اون روز عصر و که یادته؟شبش
جمعه 4 فروردین 1391 20:50
آره خلاصه که یه چیزی تو من گم شد.اون موقع خیلی ناراحت بودم اما الان دیگه مهم نیست.الان چیزای جدید دارم.الان سال جدید اومده دیگه.مهم نیست پارسال چی شده.امسال خیلی اتفاقای دیگه قراره بیفته...
-
شیخ ما و مبحث تضعیف روحیه
شنبه 14 آبان 1390 02:25
شیخ ما روزی در جمع مریدان نشسته بود و می نالید که:این روزها شیخ شدن هم کار بیخودی شده!همین بنده اخیرا مطالب کذبی به نقل از خودم خوانده ام در صور قبیحه ای چون فیس بوق* که نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای آنها را نقل کرده!ای کاش بنده هم مثل سایر انسانها می رفتم دکتری مهندسی مرگی چیزی می شدم،بلکم هیچ وقت آدم مهمی نمی شدم!
-
از بغض هایی که فرو خوردم
سهشنبه 10 آبان 1390 03:14
من مرگ روح خودم را انکار می کنم این اشتباه بزرگی است که تکرار می کنم انکار اصل تکرار خودم گشته ام ولی انکار کردن تکرار را انکار می کنم نشکسته بغض هزار عقده در گلوم هر لحظه گریه های خودم را سیگار می کنم
-
شیخ ما نبود
سهشنبه 10 آبان 1390 01:46
یکی بود ،یکی دیگه ام بود ،شیخ ما ولی یه مدتی نبود. شیخ ما رفته بود تو حال خودش.حس و حال نداشت.حالا به حال اومده.به منم قول داده که دیگه بی هوا ول نکنه بذاره بره. بعد کلی مدت اومده دوباره بمونه اینجا.توش زندگی کنه.خوشحال شه،غصه بخوره،بخنده،زار بزنه،قار قار کنه.خلاصه شیخ ما برگشته ....
-
آن عصر تابستان
شنبه 30 مهر 1390 08:34
خوب یادم هست اون روز رو.یک عصر تابستونی گرم و بیخودی. تو راه خونه بود که متوجه گم شدنش شدم،تو اتوبوس.ولی خوب نمی شد دیگه داد بزنم بگم : "آقا نگه دار پیاده می شم!آقا جون مادرت نگه دار. یه چیزی تو وجود من گم شده باید برم ببینم تو راه اومدنم تا ایستگاه نیفتاده باشه." بله.اون روز داد نزدم و نتیجش شد همینی که...
-
اساس به گ*ا رفتگی
چهارشنبه 23 شهریور 1390 11:40
اساسا این وضعیت نتیجه اشتباه خودم بود.این احساس خفگی نتیجه بغضی است که فرو خوردم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریور 1390 05:20
امروز که دقیقا نمی دونم چه روزیه،ساعت 5:19 بامداد حس گذاشتن پست بود ،اما حرفی برای گفتن نداشتم!
-
منقل
چهارشنبه 2 شهریور 1390 00:00
آقا جان حقیقتا تا این ذغال تموم نشده بیا از هم خداحافظی کنیم که خماری بدجور رفاقتمونو بهم می زنه.
-
غم تو
سهشنبه 1 شهریور 1390 23:58
گفتم غم تو دارم،گفتا غمت سر آید گفتم کی؟گفت وقتی جانت درآید
-
تو
دوشنبه 3 مرداد 1390 06:42
تو که باشی همه چیز آرام است.این را خیلی وقت پیش فهمیدم.اما هنوز نمی فهمم چرا هیچ چیز آرام نیست.
-
لطف
یکشنبه 22 خرداد 1390 22:33
لطف که از حد بگذرد ابله خیال بد کند!
-
به او که می خواند
یکشنبه 25 اردیبهشت 1390 04:28
اینجا و تمام اماکن زندگی ما به خاطر شما باز مانده هنوز.والا صاحب خانه خیلی وقت است حکم تخلیه را زده توی صورتمان!
-
فرمولاسیون موفقیت
دوشنبه 22 فروردین 1390 18:55
هزار راه نرفته،هزار کار نکرده، و هنوز امید به آینده!اینه فرمول بلدوزر بودن!
-
چی بگم!
شنبه 28 اسفند 1389 03:34
نمی دونم بگم خدا لعنتت کناد یا خیرت دهاد در آن دنیای دیگر!(کدام دقیقا؟) ولی این تئوری فروشگاه لباست خیلی وقت است که ما را سپوخته!دسته چهارم را اضافه کن.من به بودن اینجا شک دارم!
-
شیخ ما در سفر است
سهشنبه 28 دی 1389 07:12
شیخ العرفا،فقیر الضعفا،کثیر الحرفا،مدتی است از نفخ رنج می برد.مریدی پرسید یا شیخ چه شد که این شد؟ آن بزرگ مرد که تنش سالم و روحش خیس باد ،پاسخ بداد:چندی پیش برای اثبات برخی از مسائل از جمله لزوم استفاده از پای راست در مستراح برای طهارت به دانشگاه هاروارد شدم،آنجا بود که جمعی از دانشجویان ما را به طعام دعوت نمودند.ما...
-
تخت من
چهارشنبه 15 دی 1389 04:46
باتلاق تختم،۵/۴ صبح،دنیای پشت پلکم هنوز بی انتهاست.
-
قسمت بد
پنجشنبه 9 دی 1389 23:02
بدترین زمان زندگیت زمانیه که تنها ناراحتیت این باشه که چرااز هیچ چیز ناراحت نمی شی!
-
واقعا چرا؟
جمعه 3 دی 1389 17:01
چرا هر اتفاقی که آرزوش رو داشتم واسم میوفته خوشحالم نمی کنه؟انگار که اونو سالهاست که داشتم!