ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
به ما چه!بیا بریم می بزنیم،توام جوجه باد بزن.اینطوری میشه خوش بود.شاید
الکی خوش باش.دستت را توی دماغت کن.اینطوری زندگی راحت تر می گذرد
و آنگاه شیخ در حالی که ردای بلندی پوشیده بود با همراهانش به دریا رسید.
ندایی آمد که عصایت را برآب بزن!
زد ، ولی اتفاقی نیفتاد.
ندا آمد:دوباره بزن
زد ، ولی اتفاقی نیفتاد.
ندا آمد:دوباره سعی کن!
دوباره زد ، ولی اتفاقی نیفتاد.
ندا آمد:بیشتر!
بیشتر زد ، و عصایش شکست.اینجا بود که تازه یادش آمد یک ساعت پیش سیگاری کشیده!
تکذیب می کنم هر آنچه می کنم و هر آنچه می کنم مرا تکذیب می کند.این روزها زندگی آنجور که فکر می کردم نیست.این روزها آدم ها هم دارند عوض می شوند.و حتی خود من هم عوض شده ام.عادت کردن را آموخته ام و این یعنی کلی تغییر.