-
دلشوره
پنجشنبه 5 مهر 1403 16:59
این کرخی و کاهلی که هر از چندگاهی میاد سراغم؛ واقعا اذیت کنندست. نه امیدی به آینده دارم، نه رضایتی از گذشته، دلشوره رهام نمیکنه. میدونم این حال گذراست و چند روز دیگه درست میشه، ولی تا این درست بشه واقعا اذیت میشم.
-
۳۶
دوشنبه 21 اسفند 1402 12:58
از خواب پا میشم، هنوز از دیشب سردردم، با یه چشم گوشیمو چک میکنم، فلانی در ۳۶ سالگی فلان موفقیت رو کسب کرد. توی دلم خالی میشه.
-
پایان
دوشنبه 4 اردیبهشت 1402 12:14
هر موقع میام خونه ی بابا اینا ، یا اونا میان خونه ی من، موقع رفتن، فارغ از اینکه این سفر چقدر طول کشیده باشه، توی دلم خالی میشه! تا مدتها هم همینطور میمونه و لعنت به این حس.
-
من
سهشنبه 13 اردیبهشت 1401 15:59
من خیلی وقته شکستم، ولی انقد پوست کلفتم که صداشو نشنیدی...
-
زمان مرگ؟
سهشنبه 16 فروردین 1401 14:35
پس کی قراره إِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا رو نشون ما بدی لامصب؟
-
خودم یا دیگران
شنبه 13 فروردین 1401 12:21
گاهی از دست دیگران عصبانی میشم، خیلی عصبانی، تهش میفهمم از خودم عصبانیم! اونجاست که آروم میشم...
-
شمعدانی عطری
شنبه 13 فروردین 1401 03:27
از بچگی یه حس خیلی خوبی به شمعدونی عطری داشتم. الان که تاثیرشو میبینم بیشتر دوستش دارم...
-
قرن جدید
دوشنبه 1 فروردین 1401 02:20
-
آرامش
شنبه 28 اسفند 1400 17:45
آرامش عین الکله، عین حشیش، عین مرگ؛ فرق داره واکنش آدم ها بهش؛ یکی قهقهه میزنه، یکی کز میکنه، یکی گریه، بدبخت تر از همه اونیه که بیقرار میشه؛ از قراری که باید بگیره. «از سخنان سیدنا و مولانا کوریون علیه السلام»
-
یقین دارم که روزی...
یکشنبه 1 اسفند 1400 04:53
یه روزی یه روزگاری یقین داشتم که روزی از خواب برخواهم خواست. برنخواستم هنوز! کم کم دارم شک میکنم...
-
چه عنوانی؟ چه کشکی؟
یکشنبه 28 دی 1399 03:44
وارد یه مرحله ای شدم که هدفم از خوابیدن تموم شدن عذاب روزیه که گذشته...
-
درد باقری!
شنبه 25 مرداد 1399 19:02
یه چند وقت هست وسط این همه کارتن و وسایل نصفه نیمه جمع شده نشستم،یکم که میشینم، دلشوره میگیرم، دلشوره میشه درد...
-
دلشوره
چهارشنبه 28 خرداد 1399 00:46
نمیدونم این دلشوره چیه که یهو میاد سراغم. بی پدر ول کنم نیست!
-
عمل، عکس العمل
جمعه 22 آذر 1398 03:25
اساس دنیا، اساس زندگی، بر عمل و عکس العمل قرار گرفته، و چه فرصت هایی که از ترس عکس العمل به فنا نرفته.کی قراره ترس و کنار بذارم؟ کی قراره به عکس العمل فکر نکنم؟از همین الان!
-
شکست؟
یکشنبه 5 آبان 1398 13:45
خیلی اوقاتم به خاطر ناتوانی نیست که شکست میخوریم، به خاطر ناامیدیه!
-
قوی باش
شنبه 27 مهر 1398 22:26
قوی باش مرد! وانده! وانده! وانده!
-
بولدوزر بازمیگردد
دوشنبه 15 مهر 1398 02:28
خوب خداروشکر که تکلیف مشخص شد و بنده ای مرز یرگشتم روی حالت سالم و به بیانی بولدوزری. باشد که اتفاقات خوبی بیفتد!
-
پناه بر الکل
جمعه 12 مهر 1398 00:08
پناه بر الکل!
-
این روزا
پنجشنبه 11 مهر 1398 01:40
تا مرز فروپاشی روانی میرم و برمیگردم.کاش یه طوری بشه یا کلا برم، با کلا برگردم.این برزخ وسطش خیلی عذابه...
-
برای آقا محسن
پنجشنبه 11 مهر 1398 00:43
امشب بابای آقا محسن پرکشید و رفت.خیلی وقت بود که تو فیسبوک از مریضی باباش مینوشت، از اینکه روز به روز حالش بدتر میشه. من آقا محسنو از نزدیک ندیدم، خیلیم نمیشناسمش، اما امشب از شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدم. میدونم که آقا محسن هیچ وقت اینو نمیخونه، اما رومم نشد مستقیم برم به خودش بگم. خیلی دلم گرفت، خیلی... کاش جای...
-
قالب های جدید!
جمعه 5 مهر 1398 01:30
بابا تورو به ابالفضل این چه قالبای تخمییه گذاشتیمن؟
-
باگ خلقت!
شنبه 30 شهریور 1398 02:24
متاسفانه یکی از بزرگترن باگ های خلقت بشر، اینه که "مغز" یه دستگاه تولید فکره، که در هیچ زمانی در طول حیات خاموش نمی شه.همین میشه که وقتی که یک مشت افکار مخرب میاد تو سرمون، نمیتونسم بیصاحابو خاموشش کنیم!
-
از اون روزا
جمعه 15 شهریور 1398 18:24
از اون روزاست که آدم دلش یه گریه حسابی می خواد...از اون روزا که هر کاری می کنم آروم نمی شم...
-
حس امنیت
جمعه 17 خرداد 1398 17:24
اینجا حس عجیبی داره، انگار تو یکی از شهرهای جنگ زده و متروکه نشستی،داری سیگارتو میکشی و خیالت راحته که تا فرسنگها هیچ کس نیست!
-
پرسش بنیادین
دوشنبه 20 اسفند 1397 12:39
یه کتابی هست به اسم هایدگر و پرسش بنیادین! پرسش بنیادین من اما، اینه که دقیقا چطوری شد که اینطوری شد!؟
-
رابطه زمان با لذت
یکشنبه 19 اسفند 1397 00:35
یه اوقاتیم هست که اوضاع اونطور که میخوای پیش نمیره، یعنی نه اینکه بد باشه ها، اما اونطور که میخوای نیست. اون زمانا واقعا واسم سخت میگذره!
-
اثر تاریخی
چهارشنبه 1 اسفند 1397 06:03
از همهی آدمها فقط یکی شد مسیح که وقتی به دنیا آمد، کسانی در مشرق زمین، اخترش را در آسمان دیدند و تخت هِرود در اورشلیم لرزید! به دنیا آمدن ما آدمهای معمولی برای مادر بیخیالِ هستی، مثل نشستن پرندهی کوچکیاست بر شاخهی یکی از درختان جنگل پهناور آمازون، برای کسی که در ارتفاع سیهزار پایی، از پنجرهی هواپیما و از...
-
سفید و سیاه
چهارشنبه 1 اسفند 1397 05:10
حرف برای زدن زیاد دارم، اما اشتیاقی ندارم واسه بیانشون.فقط اینکه این وقت صبح تو این هوای برفی صدای یه پرنده میاد که داره میخونه و احتمالا به طور ضمنی داره اشاره میکنه که زندگی با وجود تمام سیاهیش، هنوزم یه نقطه های ریز سفیدی داره که بشه بهشون دل خوش کرد.
-
اعتراف
شنبه 20 بهمن 1397 04:01
باید اعتراف کنم که گاهی احساس رقت انگیز بودن میکنم...
-
...
شنبه 15 دی 1397 20:39
تو شاهدی ای غم...