کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

کام آخر

کام آخرشو واسه من نگه دار...

برنامه!

وقتی مهمترین برنامه زندگیت بی برنامگی شد،تمام دنیا تو دود آخرین کام سیگارت خلاصه می شه.  

امروز روز دومه.صبح رفتم پول سارا رو ریختم به حساب.خیالم راحت شد.ساعت 6 با محمد قرار دارم.از تکرار خسته شدم.می فهمی چی می گم؟زندگی رو اینجوری دوس ندارم.هر روز پاشو برو کافی آرام،سه چهار نفرو ببین که همه رو همین دیروز دیدی،اگه پول داشتی اسپرسو،اگه نه همون چایی از سرتم زیاده.بعدم سیگار پشت سیگار(که البته مفیدترین بخشش همینه).آخرشم دوباره خونه،خواب،کار،درس،مرگ ،کوفت و هزار تا چیز دیگه که هر روز تکرار می شه.نمی دونم این وضع کی می خواد تموم بشه.

مژده ای دل که وبلاگ پیدا شد! بند غصه از دلم وا شد!

شنبه-2.26 بامداد 

بعد چند سال و اندی ،کل کل سر پیدا کردن وبلاگ محمد کرم وبلاگ نوشتنو انداخت به جونم!از امروز شروع می کنم. 

از اونجا که الان فقط سیگار بهمن،منو سرپا نگه داشته هیچی به ذهنم نمی رسه که بنویسم.یه شعر می نویسم که اونم مال خودم نیست.ماله یکی از دوستامه.امیر هر جا هستی روحت شاد باشه!امیدوارم در اون دنیا با ایرج میرزا محشور بشی 

حریم خلوت من آن ایستگاه متروکی است 

که زیستگاه غم آلود مرد مفلوکی است 

پرندگان هم از اینجا گذر نکردند...آه! 

درخت باور من چوب از درون پوکی است.  

...................

چگونه دل ببندم به این و آن وقتی  

درون کالبد هر کدامشان خوکی است. 

سه روز بعد مرا سرد سرد می یابید 

اگر چه مردن با قرص مرگ مشکوکی است