ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
و در روز هفتم در حالی که به تعطیلات آخر هفته رفته بود،پول را آفرید و گفت این را بر شما نهادیم باشد که عده ای از شما از آن بهره ببرند و عده ای هم ماتحتشان بسوزد.آنجا بود که شیخ راشد -علیهم روحه طیبه- فهمید «او» هم سیگاری است!چون حتما برای سوزاندن ماتحت فقرا فندکی کبریتی، چیزی دارد.
سلام و تنپون سگ نر
کجاییی یره ؟
اون روز ، ششم بودنه هفتم
روز هفتم بالای پشت بوم ما بود
قاه قـــــاه ..
ما، تجتمان سوخت...
قشنگ بود/.
زمانی که کشتی های نجات رسیدند...ما سرمان را زیر آب میکنیم...ما غرق میشویم...ما عاشق دریاییم...!
هام هام!
به قول همین شیخ راشد:
به فاک فنا رفتگان جهانیم
به گا رفتگانیم،به گا رفتگانیم
یه بزرگی میگفت:سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز...ولی حالا دیدی که به فاک رفت!
تقارب معنایی رو بیخیلی..برو تو کف موضوع اصلی که تخمی بودن ـ قضیس...!
هام هام!
اون بزرگ خود سعدی بیچاره بوده که ایضاْ اگر می دونست شعر خودش رو از قول یه بزرگی نقل می کنن احتمالا جای غزل و قصیده می رفت رپ می خوند